Nobody Knows

Everything is changed

Nobody Knows

Everything is changed

به تو می اندیشم,عطر محبتت در قلبم جاری می شود اشک می شکفد در زلال چشمانم

به تو می اندیشم و رها می شوم از هر انچه زنجیر ناپیداست بر بالهای ارزویم.

به تو می اندیشم وجودم شوق وجودت را لبریز می سازد در استانه ی حنجره ام...به تو می اندیشم بار الهی معشوق جاودانه...معبود هجران دیده...به تو می اندیشم روحم با حلاوتی پر نشاط در هم می امیزد, نفسم تنگ می شود در این سینه ی گر گرفته از لهیب عشقت.

خدایم خدایم...جاری می شوم در لفاف نرم و ارام مواج یادت, پر می زند اندیشه هایم در هوای اهورائی بارگاهت...

شکوه نگاهت خرد می کند شکنندگی استخوانهای این جسم نحیف را, عصیان روحم را دامن می زند در این وادی اسارت.

به تو می اندیشم و از همیشه بهترم به توکه می اندیشم گوئی در جهانی دیگرم..

*************************************************************************

خدای من می خواهم بنویسم از ان لحظه که جریان سیال زندگی در وجودم جاری می شود با تک تک ذره های وجودم زنده بودن را لمس می کنم طعم طراوت را می چشم , ارامش را رنگ می زنم با افکارم...

خدای من معبود جاودانه ام

انوار تسلی بخشت را از من جدا مکن انهنگام که پرده های تیره و مات ناامیدی جلوی دیدگانم فرو می افتند و مرا به درون ظلمات غم فرو می برند.

یادت را بگذار همچون نسیم خوش عطر صبحگاه جاری شود در گوشه و کنار تنهائی ام .

پروردگار نور و عشق الهه ی امید و زیبائی, به من بیاموز چگونه جاری سازم این شوق بودن را در جاری لحظات.

خدایم بگذار اوج احساساتم را تنها به درگاه ابدیت تو رهنمون شوم...خدایا مرا دریاب.
**************************************************************************
شوق زندگی در رگهایمان جاریست هر چند گه گاه سرد می شود از جوشش, لطافت پر شاپرک لمس کردنیست هر چند می پرد از روی سطح افکارت نا گها نی.

مهربانی های ناکرده زیاد است هر چند دستانمان را زنجیر غرور و قلبمان را محبوس خود خواهی کرده باشیم.شکرانه ها بسیارند برای سجود,هر چند ازیاد می رودهر از گاه صدای اذان گل در گوش بلبل...

ببینیم و نبندیم چشمهایمان را روی انوار شاد و گرم افتاب هر روز,اسمان ابی هنوز هم نقش و نگار می زند برایت, سفید و لاجوردی, نگاهت را دریغ مدار از این گنبد الهی,سلام مرا هم به خدا برسان گه گاه...
****************************************************************************
ین چه زجریست که همه را می بینم جز تو؟

این چه حکمیست که من باید بدون حضور تو این مسیر را که فقط یک بار طی می کنم ، سپری شود؟ با حسرت......

باز هم باران !

آه ، باز هم باران.....

گفتند هنگام باران ، دعا مستجاب می شود ، باور کن هر بار صاحب آسمان را به نامت صدا زدم ، اما صدایت را نشنیدم....

هر هفته روسری سیاه من سفره ی دل تو می شود ! و تو نازنین برای من حقیر گریه می کنی و من هر شب جمعه قول عمل متفاوت به تو می دهم و هر هفته دریغ از هفته پیش....

باشد! نه دیدمت و نه صدایت را شنیدم، می بویم تا بجویمت، ترسم از اینکه وقتی یافتمت آشناترین باشی......



اگر حجاب ظهورت وجود پست من است

دعا کن که بمیرم ، چرا نمی آیی....
*************************************************************************.
نظرات 10 + ارسال نظر
نخورشیدخانوم دوشنبه 23 آبان‌ماه سال 1384 ساعت 05:22 ب.ظ http://nakhorshidkhanoom.blogsky.com

صدایی در آسمان پیچید .....دخترکی متولد شد .....معصوم و پاک .....فقط می گریید ....شاید میدانست آدم ها گاهی تاب دیدن مهتاب را ندارند .....ضعیفه میخوانندش .....
دخترک را به سخره میگیرند .....
آهای آدم های خالی از احساسی که مرا از ترس بالیدن .....
ضعیفه میخوانید ..... خود از هر منی ..... ضعیف ترید !
دهان ها را ببندید .....بانویی از جنس مهر آمده است .....

شکوه جمعه 18 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 12:07 ق.ظ http://agerin1.blogsky.com/

hi @bay

شکوه سه‌شنبه 29 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 01:14 ب.ظ http://agerin1.blogsky.com/

سلام .. خو.بی .. مرسی که سر زدی .. چرا اپ نمیکنی؟؟؟؟
منتظریم...
راستی من اگه بخوام پر حرف می شم پس زودتر اپ کن تنبل..

دیووووووونه خودتی چهارشنبه 30 آذر‌ماه سال 1384 ساعت 07:15 ق.ظ http://divoonekhodeti.blogsky.com

گل سرخی به او دادم گل زردی به من داد ..!

برای یک لحظه ی ناتمام قلبم از طپش افتاد

دیووووووونه خودتی یکشنبه 4 دی‌ماه سال 1384 ساعت 07:43 ق.ظ http://divoonekhodeti.blogsky.com

دیر است ,دگر دیر است, نگو این جمله دیگر است:
"دیشب منتظر بودم بگویی تو به من:

شکوه سه‌شنبه 13 دی‌ماه سال 1384 ساعت 05:22 ب.ظ

سلام .. ممنونم از راهنماییات.. من انتقاد پذیرم ... راستی لوگوتونم مبارک باشهه.. شبیهه لوگوی منهموفق باشی دوست خوب

[ بدون نام ] سه‌شنبه 13 دی‌ماه سال 1384 ساعت 09:08 ب.ظ

salam

شکوه چهارشنبه 14 دی‌ماه سال 1384 ساعت 12:12 ق.ظ

بازم سلام ... من که منظوری نداشتم .. فکر کردم که شبیهه لوگوی منه همین و بس..
ولی حالا که لطف کردید و لوگوی من رو گذاشتید ممنونم و شما لطف دارید و لی... اشکال نداره که لوگوی منو نذارید چون...نمیدونم چطور بگم ... ولی خب دیگه... نمیتونم بگم .. لینکمو بذارید اگه می خوایید.. خیلی شرمنده

شکوه چهارشنبه 14 دی‌ماه سال 1384 ساعت 11:56 ب.ظ

من که گفتم شرمنده.... ولی لطفا.. اخه دلیل شخصیه...

[ بدون نام ] چهارشنبه 2 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 02:28 ق.ظ

http://www.kishtpc.com/iran%20biznez%20info1.htm

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد